کريستف رضاعي: ريتم خودم را پيدا کردهام
تاریخ انتشار: ۲۶ خرداد ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۳۶۸۵۰۷۸
خبرگزاري آريا - روزنامه شرق - سميه قاضيزاده: کريستف رضاعي، آهنگساز، بيش از ١٥ سال است که به صورت مداوم در فعاليتهاي موسيقايي نويني که در ايران اتفاق ميافتد حضور دارد. او نزديک به ١٥ موسيقي فيلم نوشته که تمامي آنها حاصل همکاريهاي او با کارگردانان سرشناس سينماي ايران؛ از داريوش مهرجويي و ماني حقيقي گرفته تا مازيار ميري و شهرام مکري هستند، اما معدود موسيقيهاي او بودند که از سوي عامه مردم شنيده و فراگير شوند تا اينکه اين اتفاق بالاخره بعد از سالها براي رضاعي افتاد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
اين همان اتفاق پيشبرندهاي است که اهالي هنر عمري را صرف آن ميکنند به اميد آن؛ جرقهاي که روشن ميشود و ادامه مسير را روشن ميکند. کريستف رضاعي هم پشتبند «در دنياي تو...» و شنيدهشدنش، موسيقي شنيدني «اژدها وارد ميشود» را ساخت؛ موسيقياي که بار ديگر توانايي او نهتنها در آهنگسازي براي سينما که براي سازهاي کوبهاي را به رخ کشيد و او ايندفعه هم از پس آزمون سخت کارکردن با ماني حقيقي که بسيار با موسيقي و فلسفه آشناست برآمد.
بلافاصله سيمرغ هم با «نگار» سراغش آمد. حالا کريستف رضاعي با خيالي آسودهتر فعاليتهايش را انجام ميدهد؛ او شنيده ميشود و مخاطب ويژه خودش را دارد. او که سالهاست در زمينه ساخت موسيقي تيزر فعاليت ميکند، بهتازگي کنسرت موسيقي فيلمهايش را هم برگزار کرد، اين آهنگساز، چندي است نشر ميم را هم تاسيس کرده؛ ضمن اينكه فعاليتهاي گروه «نور» را جديتر از قبل دنبال ميکند و در هفتههاي آينده قرار است چند قطعهاش را با ارکستر ايران و اتريش به ياد و بهانه افتتاح نمايشگاه تازهاي از آثار پرويز تناولي اجرا كند. با او در حالوهواي اين روزهايش به گفتوگو نشستهام.
بعد از موفقيت در جشنواره سيوپنجم فجر، کنسرت موسيقي فيلم را روي صحنه برديد که اتفاق خيلي خوبي بود.
خيلي خوشحالم که اين اتفاق دوباره پيش آمد. سال قبل هم در فرهنگسراي نياوران اجرا شده بود؛ چون صحنه و جايش را خيلي دوست دارم. با اينکه آکوستيک کمي خشکي دارد؛ اما مديريت و همکاران اينجا آنقدر خوب هستند که کار را راحتتر و لذتبخشتر ميکنند.
کمي درباره جزئيات اين برنامه توضيح دهيد.
تيتر اين برنامه «صحنه و تصوير» بود. در پايان به اين اشاره کردم که «تصور، فراتر از تصوير»؛ چون قابليتهاي تصوري موسيقي ميتواند فراتر از تصوير باشد. نميخواهم براي صنعت سينما و کارگردانهاي خوب مملکتمان سوءتفاهم پيش بيايد؛ اما فکر ميکنم موسيقي و ادبيات و شعر، ميتوانند فراتر از آنچه تصوير نشان ميدهد، قدم بگذارند. در اين برنامه يک آنسامبل کوچک هم موسيقي تئاتر اجرا کردند و هم فيلمهايي که از سال ٢٠٠٣ تا ٢٠١٥ نوشتم. فيلمها را هم براساساين انتخاب کردم که يک آنسامبل کوچک بتواند آنها را اجرا کند؛ چون در اين فرهنگسرا امکان استفاده از ارکستر بزرگ فراهم نيست.
در اين کنسرت با برديا کيارس و ارکسترش همراهي کرديد. از اين همکاري بگوييد.
خيلي خوشحالم از اينکه با بهترين نوازندههاي نسل جوان امروز همکاري کردم. برديا کيارس از لحاظ نوازندگي و رهبري و تسلطي که بر موسيقي دارند، فوقالعاده هستند. شناخت و همکارياي که از سالها قبل داشتيم، باعث ميشود از لحاظ اجرائي هم با هم خيلي ارتباط داشته باشيم. لعيا اعتمادي، پريسا پيرزاده، مهرداد عالمي در ويولنسل، سايوري شفيعي در کلارينت و کلارينت باس، آرمين قيطاسي در فلوت، امير دارابي در پيانو که در زمينه کلاسيک و جَز تسلط بسياري دارند، خانم پريناز حيدرينژاد براي گيتار که زير ٢٠ سال سن دارند و آقاي پاکباز که خودشان نميتوانستند حضور داشته باشند، ايشان را معرفي کردند، همه کساني هستند که حضورشان بسيار خوب و مايه خوشحالي است. همين ارتباط نسلها برايم بسيار خوشحالکننده است. طراح پوستر اين کار استاد قباد شيوا بودند. طراح نور آقاي حسام نوراني که سالها در حيطه تئاتر کار کردند و همه اين عزيزان در کنار هم، مجموعه خيلي خوبي را به وجود آوردند که از آنها تشکر ميکنم.
براي اين اجرا قطعات را تنظيم مجدد کرديد؟
نه، تمام قطعات اورجينال بودند. به جز يکي، دو قطعه در فيلم در دنياي تو ساعت چند است.
قطعات با کلام «در دنياي تو ساعت چند است» هم بود؟
نه، فقط قطعات بيکلام سازي بودند. قطعه باکلام اين فيلم، هم در آلبوم و هم آنجا بيکلام اجرا شد. آنچه فکر ميکردم در آن کنسرت مورد توجه قرار بگيرد، اين بود که همزمان با نواختن زنده نوازندهها، بعضي از صحنههاي فيلم پخش ميشدند. اول يک فيلم تجربي فرانسوي که در سال ٢٠٠٣ کار کرده بودم، به نام خورشيدهاي متفاوت که سوپر هشت فيلمبرداري شده بود با کنتراست رنگ خيلي زياد. فيلم بعدي يک فيلم صامت بود که با اينکه پرسوناژها مدرن بودند، ديالوگي وجود نداشت و حضور موسيقي نسبتا مهم بود. و در پايان برنامه چند سکانس از «در دنياي تو ساعت چند است» پخش شد.
با اينکه از سالها پيش کارهاي بسيار درخورتوجهي انجام دادهايد؛ اما به نظر ميرسد مردم دير به شما رسيدند. انگار «در دنياي تو ساعت چند است» باعث پيوند ملموستري در ارتباط با مردم شد. خودتان دوست داريد مردم شما را با اين موسيقي بشناسند؟
بله. باعث خوشحالي يک هنرمند است که بازخوردي اينچنين مثبت از مخاطبان و جامعه بگيرد؛ ولي طبيعتا اين يک بخش از شخصيت کاريام است. قبلا کارهاي ديگري داشتهام که در ميان موزيسينها تأثير خودش را گذاشت. کارهايي که شايد به تفکر موسيقايي من نزديکتر هستند. از کارکردن در زمينه موسيقي فيلم بسيار لذت ميبرم؛ بهخصوص وقتي با کارگردانهاي خوب کار ميکنم؛ اما بههرحال موسيقي فيلم در جهت درخواست يک کارگردان و فيلم است و در چارچوب داستان و فيلم و مونتاژ و تصوير محدود است.
البته سعي ميکنم محدوديتها را به يک پارامتر مثبت و يک فرصت تبديل کنم؛ چون خلاقيت يک هنرمند ميتواند مطلقا بستگي به خودش نداشته باشد و در راستاي يک سفارش و کار هنري گروهي انجام شود. موسيقي فيلم برايم مثل زندگي است. وقتي در يک اجتماع زندگي ميکنيم، محدوديتها و قيدوبندها و قانونهايي وجود دارد که اگر بتوانيم درآنميان راه آزادي و بيان خودمان را پيدا کنيم، ميتوانيم موفق باشيم. موسيقي فيلم هم بايد متوجه شخصيت آهنگساز و هم محدوديت زماني سکانس، محدوديت داستاني و خواسته کارگردان باشد.
کار سختي است؛ اما ازآنجاکه موسيقي تيزر هم کار ميکنيد، بر اين روانشناسي واقف هستيد.
موسيقي تيزر خيلي کمکم کرد؛ براي اينکه بتوانم در فرصتي کوتاه، پيامي را برسانم. البته در تيزر، شخصيت آهنگساز چندان مطرح نيست؛ اما استفاده از روشهاي مختلف براي رساندن يک پيام تبليغاتي يا يک حس، ارتباطم با تصوير را بيشتر کرد.
در سالهاي اخير بيش از گذشته با موسيقي فيلم عجين شدهايد. درست است؟
هميشه اين ارتباط وجود داشته. تعداد کارهايم در سالهاي اخير بيشتر از گذشته نيست. سال ٧٦ يا ٧٧ بود که يک فيلم بلند به نام فاتح مرحوم بهرام ريپور بود. بعد در فاصلهاي، فيلمهاي کوتاه و تيزر و... کار کردم و بعد با فيلم آبادان بهعنوان آهنگساز فيلم شناخته شدم. شانسي که آوردم اين بود که سه، چهار تا فيلم اخيري که کار کردم، هم از لحاظ فيلم و هم موسيقي، موفقيت اجتماعي خوبي کسب کرد و اين باعث شد بيشتر در ديد قرار بگيرم.
سعادتآباد، ماهي و گربه، همکاري با آقاي حقيقي و آقاي مهرجويي و فيلم نگار رامبد جوان که منجر به گرفتن سيمرغ شد، توالي خوبي در کارهايتان بود که باعث شد فکر کنيم حرفهايتر و مستمرتر در زمينه موسيقي فيلم کار کردهايد.
شايد. در اين زمينه آرام قدم برداشتم. تجربهام با آقاي رئيسيان در ٤٠سالگي را هم خيلي دوست داشتم. ميشود گفت ريتم خودم را پيدا کردم و الان بايد مواظب باشم اين ريتم را بر هم نزنم. ممکن است اقبالهايم در سالهاي گذشته باعث شود کارگردانهاي بيشتري سراغم بيايند، ولي بايد مواظب باشم مانند گذشته يکي، دو فيلم بيشتر در سال کار نکنم.
الان پيشنهادهاي زيادي را رد ميکنيد؟
قبل از جشنواره فجر سال گذشته چند پيشنهاد را رد کردم؛ چون ميخواستم کارهاي ديگري انجام دهم. با آقاي جوان قبلا درباره کارهاي ديگر صحبت کرده بوديم، ولي همکاريمان شکل نگرفت و ايشان سراغ آهنگسازهاي ديگري رفتند و اينکه دوباره به سراغم آمدند، برايم اتفاق خاصي بود. با اينکه زمان کم بود، تصميم گرفتم اين کار را انجام دهم.
داستان ساختهشدن موسيقي «نگار» به چه صورت بود؟
اول سناريو را خواندم که قرار شد با هم کار کنيم. بعد که فيلم را ديدم، متوجه شدم نهتنها از سناريو دور نيست، بلکه اتفاق جالبي افتاده که خوشحالم کرد. برعکس قبل، الان ترجيح ميدهم قبل از قبول کار، فيلم کامل مونتاژشده را ببينم.
اکثر آهنگسازها از کارکردن با کارگردانها و اينکه به يک بيان مشترک نميرسند، دلخوريهايي دارند. شما جزء خوششانسها بوديد که با کارگردانهايي کار کرديد که اشراف کلي نسبت به موسيقي فيلم داشتهاند يا جزء بدشانسهايي از آن دست بوديد؟
تجربيات متفاوتي داشتم. اينجا به موسيقي فيلم اهميت چنداني داده نميشود. گاهي جنبه پوشاندن ضعفهاي تصوير را دارد. معمولا زمان محدود است و آهنگساز فرصت چنداني ندارد تا با خيال راحت به کارش بپردازد. محدوديت مالي هم وجود دارد که در مجموع گاهي باعث ميشود اتفاقات هماهنگ و هممسيري بين فيلم و موسيقي پيش نيايد. همينطور براي بعضي از کارگردانها موسيقي از اهميت ويژهاي برخوردار نيست.
تابهحال شده که يک سيدي بدهند و بگويند موسيقي مثل اين ميخواهم؟!
اتفاقا اين بد نيست. نميشود گفت وقتي با يک کارگردان کار کرديم و فلان ويژگي را در کارش نشان داد، دفعه ديگر هم همان خواهد بود. بنابراين چيزي که در اين سالها متوجه شدم، اين است که در قسمت آشنايي با کارگردان و فيلم و زمينهسازي براي موسيقي فيلم، بايد خيلي وقت صرف کرد و دقت به خرج داد. کارگردان از زمان نوشتن سناريو که ممکن است دو سال پيش از ساختهشدن باشد، روي سناريو کار ميکند و جوانب مختلف آن را ميشناسد. بنابراين ممکن است فکر کند ديگران هم خيلي راحت آن را ميفهمند؛ اما حداقل براي من اينطور نيست.
اينکه ذهنيت کارگردان را بفهمم و با هم در يک مسير قرار بگيريم، زمان ميبرد. ضمن اينکه کارگردان سليقه و شخصيت خودش را دارد و ميخواهد در موسيقي منعکس شود. سؤالي که اول ميپرسم، اين است که شما چه موسيقياي را دوست داريد و براي سناريو مناسب ميبينيد تا بتوانم نگاه و سليقه کارگردان را در نوع سازبندي و حتي ملودي پيدا کنم و به سمت آن بروم. حالا توان من اينجاست که خواستههاي او را با شخصيت خودم و کارگردان ترکيب کنم.
ميتوان گفت آهنگساز فيلم، موسيقي را براي کارگردان ميسازد؟
کاملا اينطور است. موسيقي فيلم يک کار سفارشي و تيمي است. همينطور بعد از آن با صداگذار صحبت ميکنيم و اين خودش از محدوديتهاي موسيقي فيلم است. بهطورکل، آهنگساز فيلم در خدمت يک تيم است. مثلا نوع رنگ و کادر تصوير و مونتاژ فيلم روي کار آهنگساز تأثير ميگذارد و بايد در نظر گرفته شوند.
داستان جالبي درباره موسيقي «اژدها وارد ميشود» شنيدم. با اينکه تجربه کارهاي مختلفي با ماني حقيقي داشتيد، همان ابتدا به توافق نرسيديد.
قبل از فيلم آبادان با آقاي حقيقي تجربه کار تبليغات داشتم و اين باعث شد به زبان مشترکي برسيم و بتوانيم با يک جمله همديگر را بفهميم. در آبادان خيلي زود به يک سليقه مشترک رسيديم. در کنعان، هم با آقاي حقيقي مواجه بودم و هم تهيهکننده که گاهي ميتواند يکي از اصول کار باشد. تهيهکننده به من گفتند يک موسيقي ماندگار براي اين فيلم ميخواهم؛ مثل فيلم تايتانيک. کساني که در موسيقي سررشته ندارند، با کلامي ديگر درباره خواستههايشان صحبت ميکنند که بايد منظورشان را کشف کنيد و بفهميد. در اين زمينه ماني حقيقي دستم را خيلي باز گذاشت و گرچه نميشود پيشبيني کرد که يک موسيقي ماندگار است يا نه، اما اتفاقي که درباره کنعان افتاد، رضايتبخش بود.
در اژدها وارد ميشود، صحبتهايمان را کرديم، منظورشان را توضيح دادند، فيلم تمامشده را ديدم، سکانسي را که فکر ميکردم مناسب است انتخاب کردم و رويش موسيقي گذاشتم. آقاي حقيقي موسيقي را شنيدند و گفتند خوب است؛ اما با تصوري که از موسيقي داشت هماهنگ نبود. از اول روي آن بحث کرديم و بعد يکسري گروههاي موسيقي خارجي را معرفي کردند و گفتند وقت نوشتن سناريو به اين موسيقيها گوش ميدادند. اين تأثير ناخودآگاه موسيقي برايم خيلي جالب بود. بعد از گوشدادن به اين موسيقيها و صحبتکردن، به موسيقياي رسيديم که عملا موسيقي خودم شد. وقتي ذهنيت کارگردان و آهنگساز ترکيب ميشود، ميشود، دانه موسيقي در آن رشد کند و موسيقي فيلم خوبي از آن به وجود بيايد.
البته اين اتفاق براي همه نميافتد. به نظر ميرسد به وسواسهاي خاص خودتان برگرديد.
نميدانم درباره ديگران چطور است. اما يک مسئله در اين مورد مهم، اين است که وقت ميخواهد. خوشبختانه براي اين کار وقت زيادي داشتم. همينطور براي فيلم ماهي و گربه وقت داشتم و اين چيزي است که بشخصه به آن نياز دارم.
مثلا چقدر وقت نياز داريد؟
درباره اژدها وارد ميشود، از قبل سناريو را خواندم، بعد در زمان فيلمبرداري، يک سفر هنگام فيلمبرداري سکانسي - براي سينکبودن بازيگران با ساززدنشان - رفتم و با مراحل ديگري که داشتيم، حدود پنج، شش ماه زمان براي اين کار گذاشتم که سه ماهش به شکل اثرگذار و دنبالهدار کار کردم. بهطور کل حداقل سه ماه براي چنين کاري لازم است.
آنچه در نتيجه به دست آمد هم بسيار موفقيتآميز بود.
وقتي زمان لازم صرف يک کار شود، هماهنگي تصوير و موسيقي به دست ميآيد. خيلي وقتها تدوينگرها وقت انجام کار، يک موسيقي پخش ميکنند که اين قطعا روي ذهن کارگردان تأثير ميگذارد. پاککردن اين خاطره خيلي طول ميکشد؛ چون ممکن است موسيقياي که شما ميدهيد، با آنچه کارگردان گوش داده، آنقدر متفاوت باشد که او را قانع نکند، اما بايد زمان صرف اين شود که کارگردان را متوجه کنيد که اين موسيقي درست است.
درباره موسيقي فيلم در دنياي تو ساعت چند است، ميتوان گفت اين موسيقي، سينماي ايران را با موسيقي آشتي داد. مدتها بود آهنگسازان و کارشناسان و منتقدان، روي اين توافق داشتند که کارگردانها نسبت به موسيقي بيمهر شدهاند و حتي بعضيها ترجيح ميدادند از سکوت استفاده کنند که اين به موفقيت فيلمهاي آقاي فرهادي که از موسيقي استفاده نميکردند هم برميگردد. اما «در دنياي تو...» اين بازي را عوض کرد. به عنوان يک آهنگساز که موسيقي فيلمتان با استقبال مواجه شد، چطور مراقبت ميکنيد که دوباره همين راه را ادامه ندهيد و در واقع به ورطه تکرار نيفتيد؟
درباره هر کاري سعي ميکنم در مقابل کارم صداقت داشته باشم و اولويتم اين است که رضايت شخصي خودم را به دست بياورم. اگر از کاري که انجام دادهام راضي نباشم، حتي دوست ندارم با کارگردان مطرحش کنم. متأسفانه محدوديتهاي موسيقي فيلم خيلي زياد است و گاهي مجبوريد تصور صوتيتان را با امکانات موجود تطبيق بدهيد و اين باعث ميشود يک جايي بگوييد ديگر هرچه هست خوب است و من اين را نميخواهم.
هر فيلمي رنگ و سبک خودش را دارد و چون ميخواهم در موسيقي هم سبکها و رنگهاي مختلفي را به کار ببرم، سعي ميکنم به تکرار رو نياورم. ممکن است کارگردان يک کار را دوست داشته باشد، اما زماني هست که بايد متوجه بشويد که بر خلاف علاقه کارگردان، باز هم بايد روي موسيقي کار کنيد. تشخيص اين زمان مهم است. چون از همان بدو بهوجودآمدن تصوير در سينما، موسيقي همراه آن بود، اما عمق تخيل موسيقي از تصوير جداست. آن زمان کساني مثل پروکوفيف و کميل سن سانس موسيقي فيلم کار ميکردند. سن سانس آثاري مثل رقص مردگان و کارناوال حيوانات را ساخته که کاملا داراي تصوير هستند و ميشود در ذهن تصوير آنها را ديد.
موسيقي فيلم خودش داراي تصوير است و بايد با تصويري که قرار است پخش شود، تطبيق داشته باشد. اين طوري است که بُعد ديگري به فيلم اضافه ميشود؛ به نظرم سينما همين است. بدون اينکه قضاوت کنم ميگويم، کساني که از موسيقي استفاده نميکنند، شايد متوجه بار تخيلي موسيقي شدهاند و نميخواهند بهسادگي وارد آن شوند. حداقل نميخواهند از موسيقي براي پوشاندن ضعفهاي فيلم استفاده کنند. نميخواهم بگويم موسيقي فراتر از تصوير است؛ ممکن است اينطور باشد، اما موسيقي فيلم بايد در خدمت فيلم باشد و تعادلي در ميانشان وجود داشته باشد. وقتي در فيلمي موسيقي خيلي بهتر باشد يا بيشتر شنيده شود، درست نيست. اما در فيلمي مثل اژدها... آقاي حقيقي ميخواستند که موسيقي در بعضي از صحنهها بيشتر از استاندارد اينجا شنيده شود؛ چون ميگفتند موسيقي جزئي از اين فيلم است. بُعد صوتي ديگري غير از افکت و ديالوگ است که کاراکتر اين فيلم محسوب ميشود.
شما خواننده تنور هستيد و در آلبومهاي گروه نور و تکآلبوم آلبا آوازتان را شنيدهايم. چرا اين کار را دنبال نميکنيد؟
بيشتر در زمينه کنسرت دنبال ميکنم. در فرانسه در آنسامبلهاي مختلفي بودم که بيشتر در زمينه موسيقي باروک و رنسانس فعاليت داشتند. ميخواستم در اينجا اين کار را ادامه دهم و اين اتفاق همان اوايل افتاد و الان دوباره شروع شده. گروهي به نام «کارگاه موسيقي باروک تهران» تشکيل شد، در موزه باغ نگارستان چند کنسرت گذاشتيم که خيلي خوب بود. در دومين کنسرت نوازنده خارجي آورديم که ساز ويولاداگامبا را که در قرن ١٥ تا ١٧ استفاده ميشد، مينواخت. اين ساز شبيه ويلنسل است، اما پردهبندي دارد و گاهي صدايش نزديک به کمانچه ميشود. اصولا موسيقي دوره باروک به موسيقي اصيل ايراني ربطهايي دارد.
اين تجربيات خيلي جالب بود؛ چون سالن باغ نگارستان خيلي نزديک به فضايي بود که در موسيقي داشتيم و مجوزگرفتن در آن هم راحتتر بود. الان مديريت عوض شده و آن امکانات ديگر در اختيارمان نيست؛ اما دلم براي آن فضا و آن سري کارها تنگ شده و دوست دارم آن را ادامه دهم. اين کار به نوعي پژوهشي است؛ چون سازهايي مثل هارپسيکورد داريم که اصلا ديگر استفاده نميشود، ويلن باروک و ويولاداگامبا هست که نوازندههايي ميخواهد که روي اين سازها کاملا مسلط باشند. همينطور تحريرهاي مخصوصي در اين موسيقي وجود دارد و درحاليکه ممکن است نوع نواختن يکي باشد، اما تفاوتهاي قابل توجهي در آنها وجود دارد.
گروه نور از اولين گروهها و همچنان از بهترين گروهها بود که موسيقي فيوژن را به صورت راستين معرفي کرد. الان اين گروه در چه وضعيتي است؟
هنوز وجود دارد. اما در يکي، دو سال اخير فعاليت خودم در زمينههاي ديگر باعث شد وقتم براي رسيدن به اين گروه محدود شود. دو نوازنده و خواننده فرانسوي در اين گروه هستند که وقتي بيش از ١٠ سال پيش شروع به همکاري کرديم، دانشجو يا هنرجو بودند و الان در سبکهاي مختلف پيشرفت کردهاند و خيلي در فرانسه موفق هستند. بهخاطر همين پيداکردن وقت خيلي برايشان سخت شده است.
همينطور نوازندههاي ايراني، بعضي خارج از کشور رفتهاند و هماهنگکردن ١٠ نفر گروه، کمي سخت است. زمان فعاليتمان هم مجبور شديم يک گروه هفتنفره تشکيل دهيم و در کنسرتهاي خارج از کشورمان کمانچه و کوبهاي نبود. لازم است باز محدودتر شويم تا هم از لحاظ تمرين و هم ارائه کنسرت داخلي و خارجي بيشتر بتوانيم هماهنگ شويم. ايدهاي که در گروه نور محوريت دارد، کنار هم قراردادن دو سنت ديرين که گفتوگو داشته باشند يعني موسيقي قرون وسطا و موسيقي اصيل زنده ايراني است که همان فيوژن هم هست. در موسيقي ايراني اصالت با انتقال سينهبهسينه است بنابراين موسيقي شفاهي ايران در چند قرن گذشته از بين نرفته اما موسيقي اروپا با آنچه در سنتهايشان وجود داشته، تفاوتهاي بسيار و آشکاري دارد.
در اروپا از طريق موسيقي شرقي دنبال حلقهاي هستند که اين ارتباط را به وجود بياورند. خيلي از گروههاي موسيقي اروپايي که تخصصشان موسيقي قرون وسطا است، از سازهاي شرقي مثل بعضي از کوبهايها، عود، سنتور يا قانون در آنسامبلشان استفاده ميکنند. در موسيقي قرون وسطا اسم قانون و سنتور، تمپنون و سانتريون بود که در تصاوير آن دوره ديده ميشود. يعني اين ارتباط وجود داشته. اروپاييان سعي ميکنند اين حس بداهه و حس موسيقي شرقي را به موسيقي قرون وسطا منتقل کنند تا چيزي را دوباره کشف کنند.
منبع: خبرگزاری آریا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۳۶۸۵۰۷۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
جشنواره فیلم پکن برندگانش را شناخت/تجلیل از چن کایگه با حضور ییمو
به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از ورایتی، چهاردهمین دوره جوایز سالانه جشنواره بینالمللی فیلم پکن (BJIFF) برندگان خود را شناخت.
این دوره جشنواره که هیات داوران بینالمللی ۷ نفره آن به ریاست امیر کوستوریتسا، کارگردان صربستانی برگزار شد، جایزه بهترین فیلم خود را به «طلا یا گند» ساخته فی لانگ از چین اهدا کردند. این جایزه با حضور کوستوریتسا و توسط ژانگ ییمو و جیانگ ون، ۲ کارگردان برجسته چینی، به برنده اهدا شد.
«طلا یا گند» داستان مرد جوانی را دنبال میکند که با از دست دادن همه چیزش به زادگاهش بازمیگردد و با حمایت خانواده و دوستان رویای خود را برای ساختن فیلمی دنبال میکند. در حالی که لحن فیلم سبک و شوخ است، «طلا یا گند» با مشکلات سنگینی مانند مرگ و شکست مواجه میشود. جیا هوانگ، فیلمنامه نویس و فی لانگ، کارگردان فیلم که از زمان همکاری در فیلم «پسر نیمکت» در سال ۲۰۱۷ با هم کار کردهاند، با این فیلم دومین فیلم بلند خود را تجربه کردهاند.
جایزه بهترین کارگردانی به کاران تجپال از هند برای فیلم «دزدیده شده» تعلق گرفت که درباره اپیدمی کنونی دزدی کودکان هند است و آن را با عناصر دراماتیکی مانند تعقیب و گریز هیجانانگیز و تعلیق ترکیب میکند. این فیلم نخستین تجربه کارگردانی یک فیلم بلند توسط این کارگردان است و وی در آن فیلمبرداری روی دست، صحنههای پر تعلیق شبانه و فضاهای پیچیده برای ایجاد حس شدید تنش را به کار برده است. فیلم «دزدیده شده» همچنین برای بازی میا مایلزر عنوان بهترین بازیگر زن و نیز جایزه فیلمبرداری جشنواره را دریافت کرد.
فن وی جایزه بهترین بازیگر مرد را برای فیلم چینی «غریبهها وقتی ملاقات میکنیم» و «ایست و برو» جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل زن و بهترین فیلمنامه را از آن خود کردند.
جوآن چن، بازیگر چینی آمریکایی که برای بازی در سریالها و فیلمهای تلویزیونی «آخرین امپراتور» و «تویین پیکس» شناخته میشود، به عنوان مهمان افتخاری در این مراسم حضور داشت و از آنجا که روز اختتامیه با تولد ۶۳ سالگی چن یکی شد، فیلم کوتاه ویژهای با عنوان «جاودانه شیائو هوآ، بهترین جوان» برای بزرگداشت او دربرگیرنده مجموعهای از کلیپهای نقشهای شناختهشده او، تهیه شده بود.
در پایان این مراسم، چن کایگه کارگردان، که بیشتر با فیلم «خدانگهدار محبوب من» شناخته میشود، جایزه یک عمر دستاورد هنری را دریافت کرد. کارگردانان، شاعران، بازیگران، آهنگسازان و سایر افراد مشهوری که کایگه با آنها دوستی نزدیک و روابط کاری داشت هم زمان روی صحنه ظاهر شدند. دن لی، بازیگری که در فیلم «خدانگه دار محبوب من» در نقش پسر مدرسهای بازی کرد و بیش از ۳۰ سال بود که با کایگه ملاقات نکرده بود، از جمله این افراد بود.
دیگر اعضای هیات داوران بینالمللی برای اهدای جایزه تیانتان در جشنواره بینالمللی فیلم پکن امسال شامل دیوید وایت طراح صدای فیلم استرالیایی، جسیکا هاسنر کارگردان اتریشی، کارلوس سالدانا نویسنده، تهیه کننده و کارگردان برزیلی و بازیگران چینی فی شیانگ، ژو ییلونگ و ما لی بودند.
فهرست کامل برندگان چنین است:
بهترین فیلم: «طلا یا گند»، چین
بهترین کارگردان: کاران تجپال، هند «دزدیده شده»
بهترین بازیگر مرد: فن وی، چین برای «غریبهها وقتی میبینیم»
بهترین بازیگر زن: میا مایلزر، هند برای «دزدیده شده»
بهترین بازیگر نقش مکمل مرد: یاری ویرمن، فنلاند برای «مرگ مشکلی برای زندهها است»
بهترین بازیگر نقش مکمل زن: هونگ یو، چین برای «طلا یا گند»
بهترین مشارکت هنری: «همه شب های طولانی» ژاپن
بهترین فیلمنامه: هوانگ جیا، چین برای «طلا یا گند»
بهترین فیلمبرداری: ایشان قوش، هند برای «دزدیده شده»
بهترین موسیقی: مارکو بیسکارینی، فنلاند برای «مرگ مشکلی برای زندهها است»
کد خبر 6092755