بولتن موسیقی و تئاتر: اتمام بلیتهای پیش فروش نمایش شهاب حسینی/ ريتم خودم را پيدا کردهام
تاریخ انتشار: ۲۴ خرداد ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۳۶۷۱۳۷۰
گروه موسیقی و تئاتر: اخبار حوزه تئاتر و موسیقی نیز همواره مخاطبان خاص خود را داشته و دارد؛ به همین خاطر در مطلب پیش رو تلاش کردیم مهمترین و جذاب ترین مطالب این حوزه را جمع آوری نموده و تقدیم علاقه مندان کنیم تا اگر امکان پیگیری مطالب در طول روز را ندارد، در یک زمان مشخص و یکجا از آنها مطلع شوند.به گزارش بولتن نیوز، تیتر مهمترین خبرهای امروز 24 خرداد ماه 96، به صورت هایپرلینک در زیر آمده که شما می توانید با کلیک بر روی آنها به صورت اختصاصی وارد آن مطلب شوید؛ البته متن کامل این مطالب در ادامه مطلب نیز آمده است و شما می توانید متن کامل و تصاویر مرتبط عناوین را در ادامه مشاهده فرمایید.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
جایگاه مقام در موسیقی نواحیاتمام بلیتهای پیش فروش 3 روز نخست نمایش شهاب حسینیسرگشتگان طوفان ابدی قدرتنام «کيهان کلهر» در ميان ٥ موسيقيدان برتر صلح4هزار تماشاگر برای نمایش«سرآشپز پیشنهاد میکند»ريتم خودم را پيدا کردهام
مشروح اخبارجایگاه مقام در موسیقی نواحی
«اطلاق عنوان "موسیقی مقامی" به انواع موسیقی محلی یا مقام، تنها به واسطه منطقه یا ناحیهای خاص با دارا بودن زبانی غیر از زبان رسمی کشور، تلقی صحیحی نیست و اینگونه نگرستین به مقوله مورد نظر جای بسی تفکر دارد.»
این مطلب بخشی از یادداشت کیوان کیانیان - نوازنده تنبور و آهنگساز - است که در واکنش به کاربرد اشتباه برخی اصطلاحات در حوزه موسیقی نواحی نوشته است.متن کامل یادداشت را در ادامه بخوانید.
«چندی است در حوزه موسیقی نواحی و اقوام، اصطلاحاتی رایج شده که متاسفانه بدون هیچ پشتوانه و ادلهای، همهگیر شده و مورد استفاده قرار میگیرد. در این میان هم کمتر کسی به این مساله دقت کرده یا آن را مورد بحث و بررسی قرار داده است؛ مگر در اندک مواردی خاص که آن هم بهصورت پراکنده و غیرمنسجم تعاریف یا انتقاداتی صورت گرفته است. به این خاطر، راقم سطور در این مورد به منظور به چالش کشیدن ذهنیات پژوهندگان این حوزه موسیقی، مطالبی را طرح کرده، شاید که آغازی برای تفکر و حل و فصل برخی ابهامات حوزه موسیقی نواحی باشد.
موسیقی مقامی
تعاریف زیادی از این نوع موسیقی شده است که همه، جای تامل و تفکر دارند، ولی به نظر میرسد با توجه به وجه تسمیهی کلمه «مقام» که به معنی جایگاه و منزلت و شأن است، هرگونه موسیقی، به خودی خود چنین جایگاهی را جدای از منطقه جغرافیایی، زبان و فرهنگ آن موسیقی دارد. پس اطلاق موسیقی مقامی به انواع موسیقی محلی یا مقام، تنها به واسطه منطقه یا ناحیهای خاص با دارا بودن زبانی غیر از زبان رسمی کشور تلقی صحیحی نیست و اینگونه نگرستین به مقوله مورد نظر جای بسی تفکر دارد.
مگر نه اینکه در موسیقی سنتی که خود وامدار موسیقی نواحی است، آوازها و گوشهها با اسامیای به کار برده شدهاند که اشاره دارد به محل، اشخاص و اتفاقاتی که برآیند همه اینها میتواند باشد؟ پس با این حساب، آیا نمیتوان به جای «گوشهی حسینی» بگوییم «مقام حسینی» و به جای «آواز اصفهان» بگوییم «مقام اصفهان» یا به جای «شوشتری» بگوییم «مقام شوشتری»؟
اگر به اعتباری، مقام را به معنی جایگاه و شأن و منزلت موسیقی در نظر بگیریم، آیا در موسیقی سنتی، آوازها و گوشهها فاقد شأن و منزلت هستند؟ پس چرا به آنها مقام گفته نمیشود؟ با توجه به اینکه نگارنده سعی بر آن دارد که در این حوزه، زوایای تاریک و مبهم را (که اموری عارضی بر این سنت موسیقی است) روشن کند.
از ابتدا به عرض میرساند که موسیقی منطقه کرمانشاه با توجه به شرایط فرهنگی و اعتقادی و باورهای دینی آن به چند بخش یا حوزه تقسیم میشود که موسیقی تنبور یکی از انواع آن است. این موسیقی نزد پیروان آیین «یارسان» به خوبی از ادوار پیش مورد قداست بوده و با تلاش و زحمات بسیار در حفظ و انتقال آن به نسلهای بعد از خود کوشیدهاند.
موضوع اصلی مورد بحث، آن است که متاسفانه چند سالی است برخی نوازندگان و هنرمندانی که در این حوزه مشغول فعالیت هستند، بدون تحقیق و بررسی نظرات و دستاوردهای شخصی، خود را به این موسیقی تحمیل کرده و بعضاً به آن به چشم وحی منزل نگریسته تا آنجا که ذهنیات خود را به خورد هنرجویان داده و میدهند.
آنطور که پیشتر گذشت، کلمه مقام در ۳۰ تا ۴۰ سال اخیر، بسیار بیشتر از دیگر مقولههای موسیقایی آورده شده است، آن هم بدون هیچگونه توضیحی که این کلمه جایگزین کدام یک از کلمات آواز، لحن، ملودی یا ... شده و مورد استفاده قرار گرفته است.
در ادامه باید چنین اذعان کرد که تاریخ دقیقی درباره به کار بردن واژه مقام نمیتوان به قطعیت عنوان کرد. به این ترتیب به نظر میرسد که مقام جایگزینی است که به جای نظم، لحن، آوا، گوشه یا ملودی به فراخور، مورد استفاده قرار گرفته است.
تا چند دهه گذشته در موسیقی تنبور، به جای «مقام» از کلمه «نظم» استفاده میشد که هر نظم به چند «کلام» تقسیمبندی میشد. امروزه نوازندگان و آهنگسازان این ساز باستانی به جای نظم، از مقام استفاده میکنند و برای این مقامات تنبور، تعدادی دستهبندیهایی را که معمولا با روایات و نگاه اساتید پیشین همخوانی دقیقی نیز ندارد، ابراز میکنند. بهطور مثال، گروهی تعداد مقامات تنبور را ۷۲ مقام میدانند که پرواضح است اینگونه نگرش از سابقه توجه به عدد ۷۲ در نزد اقوام ایرانی نشأت میگیرد. بهعنوان نمونه میتوان به ۷۲ بند از «یسنا» (بخشی از کتاب مقدس اوستا) و نیز تعداد رشتههای کُستی (کُشتی) زردشتیان (کمربند دینی زردشتیان) همچنین ذکر و یادی از تعداد شهدای واقعه کربلا در فرهنگ ایرانی اسلامی اشاره کرد.
گروهی دیگر، تعداد مقامات تنبور را بیش از این تعداد دانسته و تعداد آن مقامات را بالغ بر ۱۰۰ مقام میدانند. به نظر میرسد این اختلاف نظر در تعداد مقامات از آنجا نشأت میگیرد که در یک حوزه تعدادی از مقامات حوزه دیگر را بهعنوان مقام به حساب نیاوردهاند و این خود آغاز ابراز سلائق منطقهای و شروعی بدعتآمیز در آن شده است.
در حالت کلی، مقامات تنبور را به «حقانی» و «باستانی»، و باستانی را به «مجلسی» و «مجازی» تقسیم میکنند که برای هر کدام از این دستهبندیهای تعاریفی نیز ذکر کردهاند.
با توجه به استفاده و رواج کلمه مقام به جای نظم - آنطور که امروزه رایج و متداول شده است - قائل شدن اینگونه تقسیمبندی نیز برای مقامات تنبور بدون هیچگونه پشتوانه منطقی و سنتی است و نویسنده در ادامه به بیاساس بودن آن اشاره خواهد کرد.
متاسفانه جدای این دستهبندیها، اخیرا برخی از آهنگسازان و نوازندگان این تقسیمات را نیز به اجزای کوچکتری تقسیم کردهاند و برای هر مقامی، جزئیاتی در نظر گرفتهاند. به طور مثال، آواز، آواز اول، زمزمه اول، آواز دوم و ...
جای بسی تعجب و سوال است، مگر نه اینکه موسیقی ما موسیقی بداهه و حال است و اگر چنین پیش رود، اصل این گفته نیز زیرسوال خواهد رفت یا مگر نه اینکه موسیقی سنتی ما دچار این معضل شد؟ و به قولی راه رفته را چرا باید دوباره رفت؟
در موسیقی سنتی جدای از دستهبندی آوازها و گوشهها تاکید بر اجرای تعداد تحریرها موجب سلب شدن توانایی و یکنواختی اجرایی خوانندگان شد و خلاقیت و بداهه را از آنان گرفت.
آیا موسیقی تنبور گونهای موسیقی شفاهی و بداهه نیست؟ مگر نه اینکه استاد باید اسلوب و چارچوب را به شاگرد آموزش دهد و شاگر نیز با ممارست و خلاقیت آنچه را که فراگرفته است، به بهترین نحو با شیوه خود ارائه دهد؟
نگارنده با توجه به اینکه معتقد است موسیقی نواحی یا اقوام در فرهنگ شفاهی هر قومی بهصورت سینه به سینه از نسلی به نسل دیگر منتقل شده است و با توجه به اینکه چه بسا اسامی و تعداد این نظمها در زمانی زیاد و در زمانی کم شده است، بر این نظر است که به اینگونه اطلاق تا آنجا میتوان باور داشت که کلمه مقام را به واسطه شأنیت و اعتباری که بخشیده است، بتوان مورد تأکید و تأیید قرار داد و در غیر این صورت صرفأ نامی است بیپشتوانه و در چارچوب سنت معنوی موسیقایی یارسان جایی ندارد و نمیتوان آن را گنجاند، به آن صورت که دستهای را مقامات مجلسی بهشمار آورد، در حالی که گروه دیگر را مقامات حقانی بنامیم.
به عبارتی، «حقانی» صفتی است برای مقام و دقیقاً شأنیت و حقانیت آن را میرساند. در حالی که اگر برای آن دسته از مقامات که آنان را غیرحقانی (مجازی) میخوانند، اصطلاح مقام را نیز به آنان اطلاق کنیم، تعبیری مبهم و مهمل است؛ چراکه برای یک امر مجاز که از حقیقت به دور است شأنیتی قائل شدهایم و اینگونه نگریستن که تضادی آشکار در آن است از بیخ و بن بیاساس است.
به این ترتیب با ذکر مثال میتوان گفت، «نظم شیخ امیری» که دارای پردهبندی خاص و مستقلی است، کلامات بسیاری در این نظم بهعنوان زیرمجموعه از قبیل «هی داوود»، «حقاً حقاً»، «علی علی» و... نواخته میشود.
لذا اگر بتوان دستهبندیای براساس آنچه گفته شد برای تنبور قائل شویم، به این گونه میتوان در نظر گرفت:
نظم: آهنگها یا ملودیهایی که دارای پردهبندی خاص و مستقلی هستند به مانند نظم «شیخ امیری»، «نظم سحری»، «نظم ساروخانی» و ...
کلام: زیرمجموعههایی از نظم هستند که معمولا یک یا چند بندی هستند که تکرارپذیرند و فقط در اشعار تغییری داده میشود و همراه اجرای آن، حضار با حفظ ریتم با دست زدن و همخوانی گروهی، با ذکر یک بیت آن را همراهی میکنند.
سربند: گونهای از کلام است با اشعاری به گویش گورانی قدیم که انعکاسی از متون دینی یارسان است، به اینگونه که معمولا به اتفاقی خاص در یکی از «ادوار» اشاره دارد.
ذکر: اذکار منشأ پیدایش دقیقی ندارد. اینگونه «اذکار» عموما تحت تاثیر مدح، مولودی، بزرگداشت اشخاص و مقدسین خلق شده است. با توجه به اینکه خالق ذکر باید صاحب توانایی و قابلیت خاصی در نوازندگی باشد، از نظر معنوی نیز باید صاحبدل و از پاکان باشد.
نهایتا درباره تعداد نظم، کلام، سربند و اذکار از نظر زمانی و تعداد به صراحت نمیتوان نظری اظهار کرد.
در آخر باید چنین اذعان کرد که آنچه از نظر گذشت، درپی ثمره و تلاش و زحمات همه پژوهندگان و هنرمندان این حوزه موسیقی (نواحی) است و باید کوششهای ایشان را ارج نهاد و هدف نگارنده از این نوشته اشارهای است به آنچه که در اصل اینگونه هنر و موسیقی ساری و جاری بوده و امید بر آن است که در آینده نیز ادامه یابد.
پینوشت: کلمه مقام در اصل با ضمه میم خوانده میشود و در زبان فارسی امروزه با فتحه میماذکار شامل حوزه گوران نیست.»اتمام بلیتهای پیش فروش 3 روز نخست نمایش شهاب حسینی
نمایش «اعتراف» از ٣١ خردادماه بر اساس متنی از برد میرمن در سالن اصلی تئاترشهر روی صحنه میرود.
شهاب حسینی و علی نصیریان بازیگران اصلی این نمایش هستند و صالح میرزا آقایی ، نیما رئیسی، مهدی بجستانی، پرویز بزرگی، شهرام ابراهیمی، میثاق زارع، غزاله نظر، ایلیا نصرالهی، پرند عین بیگی، تنی آواکیان، فاطمه عرب کرمانی، مهران هاشمی و فرنام حقیقت جو هم به ایفای نقش میپردازند.
در روزهای آینده بلیتهای دیگر اجراهای نمایش «اعتراف» دوباره پیش فروش میشود که متعاقبا اعلام خواهد شد.
همچنین علاقه مندان میتوانند در روزهای اجرا، جهت تهیه بلیت خارج از ظرفیت به گیشه تئاترشهر مراجعه کنند.سرگشتگان طوفان ابدی قدرتنمایش طوفان در جزیرهای سحرانگیز میگذرد که پروسپرو، حاکم سابق میلان و دخترش، میراندا در آنجا زندگی میکنند. دوازده سال پیش پروسپرو حکومتش را با خیانت برادرش، آنتونیو و آلونسو، پادشاه ناپل از دست داد و به همراه دختر خردسالش در قایقی بی بادبان در دریا رها شد. او طی این سالها به جادو و احضار ارواح پرداخته و روحی با نام آریل را، که بر عناصری چون باد و آتش تسلط دارد، در فرمان خود درآورده است. آریل به دستور پروسپرو در نزدیکی جزیره کشتی آلونسو و همراهانش را که از شمال آفریقا به سمت ناپل بازمیگشتند گرفتار طوفان میکند.
میگویند طبیعت عادل است و خود انتقام ظلم و جور را از ساکنانش میگیرد، اما ویلیام شکسپیر معتقد است که دست جادو باید در تنبیه برخی از جاهطلبان و خائنان به میان آید. نمایشنامه کمدی «طوفان»، که از ادبیات ایتالیا وام گرفته شده است، قصه مکرر خیانت برای رسیدن به کرسی قدرت و پادشاهی است. قصهای که شاید تاریخ هم از بازگویی آن به تنگ آمده باشد اما این گروتسک دردآلود همچنان به مذاق آدمیزادی که طعم شیرین و تخدیری قدرت را چشیده است، خوش میآید. مازیار سیدی نیز با گروه جوانش، روایت جدیدی از طوفان دارد و این گرداب قدرت را از زاویه جدیدی به تماشا نشسته است. در ادامه گفتوگو با این کارگردان را میخوانید:
دلیل انتخاب یک نمایشنامه کلاسیک و اجرای آن به شیوه مدرن یا حتی پستمدرن چه بود؟مهمترین دلیل، امکاندهی این متن برای تطابق با تصور و قرائت خودمان است. این کار یک طرح استاد-دانشگاهی بود و من دنبال متنی بودم که بازیگر زیادی داشته باشد تا دانشجویان بیشتری را برای کارآموزی و تجربه همراه کنم، به انضمام اینکه این کار دومین تجربه کارگردانی خود من نیز هست و برای من زورآزمایی خوبی با یک متن پیچیده، طولانی و سنگین از دوره رنسانس به شمار میآمد. همچنین کلیت داستان یک ترجمان مدرن و بهروز است و در دراماتورژی تلاش ما این بوده است که این متن را به زمان و سن خودمان نزدیک کنیم، تجربههای خودمان و این متن این امکان را داشت تا به این سمت بیاید.
برای همین تناقضی میان نوع پوشش و گویش کاراکترها قائل شدید؟بله، آدمهایی با لباسهای مدرن اما ادبیات آرکائیک و تلطیفشده کلاسیک. وقتی چیزهایی را از گذشته نگه میداریم باید چیزهایی را هم از امروز یا حتی آینده به اثر تزریق کنیم.
نزدیکی این متن به امروز را در چه نقطهای دیدید؟یک نقطه بینابین در «طوفان» برای من جذاب بود و آن نداشتن قطعیتِ زمانی است. این قطعیت نداشتن در زمان و مکان متن چه کمکی به تصور ما بر قرائت تماشاگر میگذارد؟ همچنین ایده اولیه که متن به ما داد مسأله «قدرت» و پرداخت قدرت در طول تاریخ بود. وقتی در مورد قدرت صحبت میکنیم زمان مشخصی را در نظر نمیگیریم چراکه این لغت و فعل از ازل بوده و تا ابد نیز خواهد بود. آنچه در مسأله قدرت تکرار شده است چیست؟ من بهعنوان کارگردان این طول و گردش زمان را چگونه میتوانستم به نمایش درآورم؟ همه چیز در ذهن من وضعیت دوار یافته بود و بازتاب بیرونیاش یک رفتار حرکتی دوار بود و پاتکس ما به همین ازمنه دوار تبدیل شد. برای من چرخنده بودن و مکرر بودن این اتفاق اهمیت ویژهای دارد.
مانند اپیزودی که در پایان به نمایشنامه اضافه کردهاید؟بله، پروسپرو میگوید این وسایل بماند برای پروسپروی بعدی که میآید و تأکید میکند که حتماً میآید، ولی کی میآید؟ زبان و لباس آن زمان چیست؟ ابزاری که ترجمان جادو هستند در آن زمان چه خواهند بود؟ امروزه وسایل ارتباط جمعی و فضای مجازی ابزارِ بروز بنمایه اصلی این متن یعنی مجیک یا جادو هستند. شکسپیر از عصا و ردا استفاده کرده و ما از رایانه و بیسیم استفاده میکنیم. این دوار بودن اتفاقها و آبزورد بودن این دایره معیوب، که تا ابد هم تکرار میشود با به هم ریختن زمان قابل القا بود. شما شاخصه های زیادی را برای انجام یک دراماتورژی که از لحاظ اندیشه و ایده در ذهن دارید، در نظر میگیرید. این شاخصه ها ناخودآگاه یک سری از ایدههای شما را تلطیف میکنند، بعضیها را حذف و بعضی را قوت میبخشند.
شخصیتی که شما تغییر قابل توجهی در آن ایجاد کردهاید « کالیبان» است که در متن اصلی موجودی فروزمینی است، اما ما در نمایش شما شخصیتی مشابه تارزان میدیدیم، این کار برای بالا بردن وجه کمدی کار بود یا کالیبان در ذهن شما چنین موجودی است؟در مورد تارزان نمیتوانم با قطعیت نظری دهم اما در مورد کالیبان میتوانم بگویم که این شخصیت بامزهترین کاراکتر نمایشنامه شکسپیر است و من خواستم به متن وابسته باشم. همچنین از طرفی دیگر قدرت مسألهای دوسویه است، افرادی که قدرتمند هستند و افرادی که تحت سیطره قدرتاند. با برداشتی پستکلونیالیستی و پسا استعمارگری، ما برای ترجمان امروزی کاراکتری فرمانبردار که به خدمت یک نفر دیگر درآمده نیاز به طراحی لباس و رفتار و حرکت خاص این فرد بودیم. این موجود در متن اصلی دوزیست است و به قول شما فروزمینی؛ چگونه میتوانستیم با ترجمانی امروزی غیرعادی بودن این موجود را، که در متن اصلی بخشی از صحبتهایش حتی قابلفهم نیست، نمایش دهیم. در نهایت به این نتیجه رسیدیم تا در گویش و رفتار و سطح حرکتی او تفاوتی ایجاد کنیم و ترجیح دادیم او فرای زمین حرکت کند. در حقیقت این سختی حرکت روی سقف نمایشکده القایی از وضعیت مشقتبار زیست این کاراکتر و فشار زیادی است که تحمل میکند. این تکانههایی است که خود متن به ما القا میکند. کارگر سختزیست نمایش ما که وظیفهاش خدمت به قدرت است درنهایت به ستوه میآید و تلاشی برای انقلاب و پس زدن قدرت میکند و باز بهدلیل سادهانگاریاش افراد نامناسبی را برای این کار انتخاب میکند.
چیدمان متفاوت نشستن تماشاچیها نیز به دلیل همین دوار بودن و تکرار مکررات و نگاه عمودی قدرت بود؟تمام کارهای ما تجربه است. ایده اصلی متن همین بود که تماشاچی از زاویه پایین همه چیز را ببیند. نکته دیگر این بود که چگونه برای تماشاگر سمپادی با جزیرهای که در آن هستیم درست کنیم. او را چگونه وارد کشتی کنیم و چقدر میتوانیم فاصله تماشاچی و صحنه را بکاهیم. اگر صحنهای قاب عکسی با زاویه بالا داشتیم چه قرائتی میتوانستیم از این نمایشنامه داشته باشیم؟ اینکه چقدر میتوانیم تماشاگر را شریک کنیم و چه اتفاقی برای او میافتد وقتی که در این فاصله نمایش را تماشا میکند؟ اینگونه تماشاچی در آنچه جهان را تحت سلطه قرار داده شریک میشود و حس تماشاگر صرف بودن نخواهد داشت.
دراماتورژی این متنِ سنگین و تمرین با 16بازیگر چقدر زمان برد؟دراماتورژی و تمرین این کار از هم جدا نبود و به شکلی همزمان پیش رفت. ما متن اصلی را در ابتدا تمرین کردیم زیرا به عقیده من بازیگر باید لزوماً متنی را چندین بار بخواند و تمرین کند تا بتوانیم او را به لحاظ اندیشه به آنچه خودمان از متن دریافت کردهایم نزدیک کنیم و پاتکس متن را بفهمد تا بتواند تمام تغییرات متن را براحتی اجرا کند. آن هم نمایشنامههای شکسپیر که بزرگان جهان معتقدند قوت آنها به بازیگر است. این متن 11، 12 بار بر مبنای تمرینها و اتودها بازنویسی شد. هر بازنویسی با عوامل بسیاری بویژه یافتن نقطه میانی توان بازیگر و متن پیش رفت که این نقطه از همزمانی دراماتورژی و متن حاصل شد. ما در این کار سعی کردیم متن را برای بازیگر آماده نکنیم بلکه بازیگر را برای زاییدن متن و نمایش آماده کردیم. این روند با 16 بازیگر و حدود 30نفر در پشت صحنه، دو سال زمان برد.
تجربه کارگردانی و بازیگری همزمان در این کار چگونه بود؟از ابتدا قرار نبود من در این کار بازی کنم اما برای یکی از بازیگران مشکلی پیش آمد و تنها کسی که میتوانست در دوهفته آن تلاش دوساله را به نتیجه برساند خود من بودم. این کار هم دشوار است و هم ناصحیح و ضریب خطر بالای 80 درصد دارد. کارگردان لازم است که از بیرون ببیند و بشنود و هرشب کار را تصحیح کند و تغییراتی ایجاد کند. وقتی کارگردان، بازیگر هم باشد یک هفته زمان میبرد که کار خودش را بهعنوان بازیگر درست انجام دهد و پس از آن میتواند روی کار تمرکز کند که همین شروع دلهره و شک است. پس یا باید بیخیال باشید که در قاموس من، با توجه به تربیتی که در «گروه لیو» دیدهام، نمیگنجد و اگر بیخیال نباشید این اضطراب را تا شب آخر حمل خواهید کرد
آیا نتیجه این کار موجب شد بخواهید بازنویسی متنهای کلاسیک و تلفیق با دنیای مدرن را ادامه دهید؟بعد از این کار من به استراحت نیاز ندارم بلکه نیاز به بستری شدن دارم! اینگونه تجربهها سنگیناند و انجام مدام آنها فرسودگی عمیقی را در پی خواهد داشت که به صلاح هنرمند نیست. من جوان هستم و نیاز دارم کارهای دیگری را هم تجربه کنم. برای همین خودم را محدود نمیکنم و اساساً هم انسان راضیای نیستم. کار اصلی من بازیگری در «گروه لیو» است و آنجا هم آدم راضیای نیستم. رضایت یک شوخی است و اگر راضی باشید دیگر دلیلی برای ادامه وجود ندارد. این کار طرحی بود که مزهاش را چشیدهایم و از تجربیات آن میتوانیم طرح بعدی را بکشیم. در جهان من هیچ قطعیتی نسبت به کار هنری که انجام میدهم وجود ندارد. اثر هنری یک برونریزی از تلاشی است که با آن اطلاعات و آموزهها را از طریق دیدن و خواندن و شنیدن در خود انباشته میکنید و باید در یک زمان انبار را تخلیه کنید و از نو آن را پر کنید.
یادداشتآنگاه پس از طوفان
فرزاد قناعتپورمنتقد
شانزده بازیگر، راوی و مجری طوفان، تئاتر کلاسیک-مدرن بودند، در چهارگوشی مدور، پلاتویی بسته و متمرکز و زمانی کمتر از دو ساعت. این روزها اجرای نمایشنامههای کلاسیک، شجاعت میطلبد. ایستادن در جایی که از یکسو عمق و تاریخمندی است و از دیگرسو، ذائقه مصرفی و گذرای مخاطب امروز و شاید واقعیت جهان امروز، کار دشواری است و مازیار سیدی براستی خطر کرده است. خطری که لزوماً نمیتواند با موفقیت همراه باشد اما تجربه است و انباشت تجربههای مکرر و مسلح ساختن نوباوگان تئاتر، خود غایتی ارزشمند است.طوفان سیدی و طرح مشارکت جمعی او علاوه بر این دستاورد نقاط ضعف و قوتی هم داشت. فضاسازی در این اجرا تجربهای موفق گرچه کوتاه بود. فیزیک صحنه و بازی و انرژی نور و نورپردازی در لحظههای خودنمایی کمکی مؤثر به تصویرسازی دو عنصر مهم نمایشنامه در اجرا، طوفان و جزیره داشت و موسیقی در این میان با حضور مناسب خود به تکمیل این پازل و برانگیختن عاطفه که خود عنصر کلیدی در تئاتر کلاسیک و سپس تئاتر رنسانس است میپرداخت. این مورد زمانی اهمیت مییابد که بدانیم نظر و دیدگاه بنیادین شکسپیر و اسلاف وی در حوزه زیباشناسی، اخلاق و سپس در جهان رنسانس در حوزههای فلسفی و اجتماعی چیست و چه کارکردی دارد. بیان بازیگران هم گاهی در اجرا از ضعفهایی رنج میبرد؛ بویژه در مواجهه با شدت آوایی موسیقی صحنه در لحظههای همزمانی و اکت و بدن نیز جز در تهورات میرهولدی کالیبان(حمید صدری) نه تنها رخدادی در اجرا نشان نمیداد که گاهی حتی در معرفی شخصیتهای اجرا و ادامه نقش نشانهشناختی خود نیز از وظایف کارکردی خویش باز میماند. اما آخرین حرفی که میماند این است که طوفان شکسپیر، همآمیزی کلمات و شخصیتهاست بر بستر معنایی عمیق و تاریخمند. از ساحت اسطوره و جادو آب میخورد، قدرت کاتارسیس و تکانههای اخلاقی را فراموش نکرده است و عناصر فرازمانی چون موسیقی را به کار میگیرد تا برای تحقق آرمانهای رنسانس، ایستادگی در برابر آسیبها و حفظ این دستاورد، نفسی تازه کند و از اینگونه نجات مدرن را از غریق و طوفان، ایستاده بر شانههای سنتطلب میکند. شرح بیشتر این ماجرا را در تحلیلهایی که برای این نمایشنامه نگاشته شده است میتوانید بخوانید.گفتیم طوفان، همآمیزی کلمات و شخصیتهاست بر بستر معنایی عمیق و تاریخمند؛ یعنی جغرافیا و هر شخصیت رویداد، قصهای دارد که به هر حال، مخاطب باید برای درک بهتر ماجرا بهگونهای به آنها پی ببرد. طوفان دانشکده تئاتر اما به نظر میرسد کمی از این معنا جامانده است و تنها به اجرا و ارزیابی شتابزدهای از آن اثر کلاسیک قناعت کرده است؛ این همان نقطه خطر است. دره عمیقی که در درگاه این نوشتار به آن اشارتی رفت. مخاطب با برخی رمزگانهای موجود چه بهواسطه مطالعه نداشتن و چه بیگانگی با زمینههای فرهنگی نمایشنامه ناآشناست و دستی هم در اجرا این رمز را نمیگشاید و چه پوشش بازیگران، چه منطق ارتباطی صحنهها، چه زیر و بمهای بیان آنطور که باید، بیان نمیکنند. ما در حال اجرا و تماشای اجرایی کلاسیک هستیم بسیار شبیه متن اصلی، که گرچه تغییرات مختصری دارد نه رنگ و بوی اقتباس میدهد و نه نقیضه؛ در این صورت باید در تحقق ظرفیتهای معنایی متن به گونهای منطقی متناسب با چارچوب شکلگیریاش بکوشیم حتی اگر از حوصله ما و مخاطب کمینهگرای عصر خارج باشد.به هر حال طرح مشارکت جمعی رضا سیدی با عنوان طرح استاد- دانشجویی را به تعبیری از ابراهیم گلستان، «خیری به ممکنات آینده» میدانیم و چشم به راه ساحل آرامش این تجربههای انرژیک میمانیم آنگاه پس از طوفان.نام «کيهان کلهر» در ميان ٥ موسيقيدان برتر صلح
قرنهاست موسيقي به عنوان وسيلهاي که ميتواند در راه صلح گامهاي بلندي بردارد، شناخته ميشود. در قرن گذشته که جنگهاي متعدد در هر گوشه دنيا اتفاق افتاده است، موسيقيدانان از مؤثرترين افرادي بودند که در اين راه قدم برداشتند. نيويورک تايمز در يکي از شمارههاي اخير خود، مطلبي به قلم «کورينا دا فونسکا- ولهايم» نوشته با عنوان «پنج لحظه از ديدار موسيقي کلاسيک و سياست» که در آن پنج قطعه موسيقي مؤثر در زمينه صلح را بازخواني کرده است. قطعاتي که چه از نظر زماني، چه از نظر ترکيب نوازندگان قدمي در راه ضديت با جنگ برداشتهاند.
نام کيهان کلهر، موسيقيدان جهاني هم که سالهاست در گروه «جاده ابريشم» آهنگسازي و نوازندگي ميکند، و به عنوان جهانيترين موسيقيدان ايراني شناخته ميشود، در اين فهرست پنجگانه آمده است. در ابتدا نويسنده اين مقاله نوشته: آلن گيلبرت پروژهاي دارد که در آن به سياست توجه ويژهاي کرده و با ارکستر فيلارمونيک نيويورک برنامهاي را تدارک ديده که عنوان «کنسرتي براي اتحاد» را برايش برگزيده است. او از موسيقيداناني از کشورهاي مختلف مانند ايران و اسرائيل براي پيوستن به ارکستر فيلارمونيک دعوت کرده است تا در سالن ديويد گفن در سه روز مجموعه کنسرتي را روي صحنه ببرند. اينطور که پيداست آقاي گيلبرت با اين طرح، ايستاده تا يک تنه با بادهاي تفرقه که هر روزه بر فراز واشنگتن ميوزند، مقابله کند. از سويي او به قدرت پلسازي موسيقايي که بعد از جنگ جهاني دوم رخ داد، واقف است. سپس به مرور پنج قطعه موسيقي بهيادماندني از ديپلماسي موسيقايي پرداخته است.
کودتاي جنگ سردون کليبرن، پيروزي گَرمي را در جنگ سرد در مسابقه پيانوي چايکوفسکي در مسکو در سال ١٩٥٨ بهدست آورد. همانطور که استوارت ايساکف در کتاب جديدش «زماني که جهان براي گوشدادن از حرکت ايستاد» مينويسد: «او مرد جواني بود که ترکيبي از رفتار تگزاسي و هوش موسيقايي داشت که توانست قلب اتحاد جماهير شوروي را نرم کند و حس دشمني آنها با غرب را به حالت تعليق درآورد. حتي ميتوان از حضور او و برندهشدنش به عنوان اولين نفري که برنده اين مسابقه شده بود اينطور استنباط کرد که او بذرهاي جنبش پروستاريکا را پاشيد».
رکوئيم بعد از جنگ«رکوئيم جنگ» اثر بنيامين بريتن از آن آثار مشهور و قدرتمند است که در طول جنگ جهاني دوم به وسیله آهنگساز انگليسي که نامش با صلحطلبي گره خورده ساخته شده است. وقتي اين قطعه در سال ١٩٦٢ براي اولين بار در ستايش بازسازي کليساي جامع کاونتري (سنت مايکل) انگلستان اجرا شد که به دست نازيها تخريب شده بود. در اين اجرا خواننده تنور پيتر پيرس و خواننده باريتون ديتريخ فيشر-ديسکائو در کنار هم آواز خواندند. اينکه دو خواننده از اين دو کشور در کنار هم قرار گرفتند اتفاقي بهيادماندني و مؤثر بود.ديوار افتاده«سرود شادماني» شيلر تبديل به «سرود آزادي» شد وقتي لئونارد برنشتاين سمفوني ٩ بتهوون را در برلين تنها چند هفته بعد از فروافتادن ديوار ميان آلمان شرقي و غربي در سال ١٩٨٩ رهبري کرد. همخوانان و نوازندگان شامل نوازندگاني از آلمان شرقي و غربي، لنينگراد، لندن، پاريس و نيويورک بودند، اما بهيادماندنيترين چهره در آن اجرا از آن صورت خوانندگان کوچکي بود که عضو ارکستر گروه کر فيلارمونيک کودکان درسدن بودند؛ کودکاني که هرگز معني جدايي را نميفهمند؛ مگر اينکه پردهاي آهني ميانشان کشيده شود و اينگونه است که اين کودکان توانستند واژه «آزادي» را در سالن کنسرت در آن سال پر از حادثه طنينانداز کنند.
آتش خاورميانهدر تابستان ٢٠٠٦، جنگ ميان اسرائيل و لبنان اوج گرفت، زماني که «ارکستر شرق-غرب ديوان» براي اين کنسرت در الحمرا در گراناداي اسپانيا شروع به تمرين کرد. رهبر ارکستر «دانيل بارنبويم» و نويسنده فلسطيني «ادوارد سعيد» اين بنياد را تأسيس کردند که متشکل از موسيقيداناني از اسرائيل و کشورهاي همسايه بود. اين اتفاق در سال ١٩٩٩ افتاد و کمالگرايي اين پروژه باعث شده که حتي تا به امروز سرعت عملشان در واکنش به وقايع و تحولات ژئوپليتيکي سريع باشد.
آنسامبل متنوعارکستر سمفوني کلا مدلي است از دموکراسي و تلاش براي هدف جمعي. اما حتي سطحي بالاتر از اعتماد و شنيدن دوطرفه در موسيقي لازم است که منجر به بداههنوازي ميشود. اين همان هدفي است که يويوما، زماني که در سال ١٩٩٨ تصميم به تأسيس گروه جاده ابريشم گرفت به آن توجه کرد. در اينجا گروهي جمع شدهاند که قطعهاي اعجازآميز و جادويي ساخته شده به دست آهنگساز ايراني و نوازنده برجسته کمانچه کيهان کلهر را اجرا ميکنند. اين قطعه در همدردي و بهياد کردهاي يک شهر کوچک عراقي که مورد حمله سلاحهاي ويرانگر شيميايي قرار گرفته بودند ساخته و اجرا شده است.4هزار تماشاگر برای نمایش«سرآشپز پیشنهاد میکند»
شهاب الدین حسین پور کارگردان نمایش «سرآشپز پیشنهاد می کند» که این روزها در تماشاخانه سنگلج روزهای پایانی نمایشش را می گذراند، عنوان کرد: با توجه به اینکه یک هفته ابتدایی نمایش با انتخابات همراه شد و فروش خوبی نداشت بعد از آن استقبال فوق العاده و سقف فروش زده شد.
وی با اشاره به اینکه این نمایش برای شبهای قدر تعطیل شده و دوباره از یک شنبه آتی تا پنجشنبه اجرا خواهد داشت، توضیح داد: حدود 4 هزار تماشاگر تاکنون این نمایش را تماشا کردند، پیش بینی ما این است که با وجود همان یک هفته بد، سرآشپز رکورد فروش تماشاخانه سنگلج را بشکند.
حسین پور در ادامه افزود: برنامه دیگرمان این است که تور برای شهرستان بگذاریم، اعتقاد من بر مرکز زدایی است شهرستان ها هم حق دارند کارهای خوب تماشا کنند، دوستانی هم به ما میتوانند ما را در این زمینه حمایت کنند.
مدیر تیک ایت اظهار داشت: از شهرهای مشهد، گرگان، رشت،اصفهان و شیراز پیشنهاد داشتیم تا تابستان تور را به امید خدا آغاز کنیم.
وی درباره برنامههای آتی خود گفت: بعد از این کار، نمایش «طپانچه خانم» را بازتولید خواهیم کرد این نمایش در جشنواره دو سال پیش فجر اجرا شد، بنابراین تصمیم داریم از اول مهر در تماشاخانه پالیز اجرا برویم، اول آذر ماه نیز نمایش «یک زندگی بهتر» را به اجرا خواهیم رساند این نمایش نیز سه سال پیش در فجر اجرا شد.
وی در پایان گفت: امسال نیز اگر بشود نمایش سرآشپز پیشنهاد میکند را در جشنواره فجر آتی به اجرا درمیآوریم.ريتم خودم را پيدا کردهام
کريستف رضاعي، آهنگساز، بيش از ١٥ سال است که به صورت مداوم در فعاليتهاي موسيقايي نويني که در ايران اتفاق ميافتد حضور دارد. او نزديک به ١٥ موسيقي فيلم نوشته که تمامي آنها حاصل همکاريهاي او با کارگردانان سرشناس سينماي ايران؛ از داريوش مهرجويي و ماني حقيقي گرفته تا مازيار ميري و شهرام مکري هستند، اما معدود موسيقيهاي او بودند که از سوی عامه مردم شنيده و فراگير شوند تا اينکه اين اتفاق بالاخره بعد از سالها براي رضاعي افتاد. او موسيقي فيلم «در دنياي تو ساعت چند است» صفي يزدانيان را ساخت و ناگهان همچون معجزهاي که براي يک آهنگساز منتظر رخ بدهد، خبرهاي خوب از راه رسيد؛ چه معجزهاي بهتر از شنيدهشدن ميليوني؟ اين همان اتفاق پيشبرندهاي است که اهالي هنر عمري را صرف آن ميکنند به اميد آن؛ جرقهاي که روشن ميشود و ادامه مسير را روشن ميکند. کريستف رضاعي هم پشتبند «در دنياي تو...» و شنيدهشدنش، موسيقي شنيدني «اژدها وارد ميشود» را ساخت؛ موسيقيای که بار ديگر توانايي او نهتنها در آهنگسازي براي سينما که براي سازهاي کوبهاي را به رخ کشيد و او ايندفعه هم از پس آزمون سخت کارکردن با ماني حقيقي که بسيار با موسيقي و فلسفه آشناست برآمد. بلافاصله سيمرغ هم با «نگار» سراغش آمد.
حالا کريستف رضاعي با خيالي آسودهتر فعاليتهايش را انجام ميدهد؛ او شنيده ميشود و مخاطب ويژه خودش را دارد. او که سالهاست در زمينه ساخت موسيقي تيزر فعاليت ميکند، بهتازگي کنسرت موسيقي فيلمهايش را هم برگزار کرد، اين آهنگساز، چندي است نشر ميم را هم تاسيس کرده؛ ضمن اينكه فعاليتهاي گروه «نور» را جديتر از قبل دنبال ميکند و در هفتههاي آينده قرار است چند قطعهاش
منبع: بولتن نیوز
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.bultannews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «بولتن نیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۳۶۷۱۳۷۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
مراسم نکوداشت اکبر زنجانپور با حضور استادش
به گزارش «تابناک» به نقل از ایسنا، این نکوداشت، عصر روز یکشنبه ۹ اردیبهشت ماه همزمان با زادروز حمید سمندریان که یکی از استادان زنجانپور بوده است، با حضور جمع پرشماری از مخاطبان در تالار استاد جلیل شهناز خانه هنرمندان ایران برپا شد.
در این مراسم که به کوشش انجمن کارگردانان تئاتر ایران با اجرای محمد سلوکی برگزار شد، نشان ویژه خانه تئاتر به این هنرمند باسابقه اهدا شد.
در آغاز، شهرام گیلآبادی، رییس انجمن کارگردانان با اشاره به زادروز حمید سمندریان گفت: نام او خاطرات فراوانی به ذهن هر یک از ما میآورد و هُرم نفس ایشان بر صورت تک تک ما نشسته و هیچ لحظهای در تئاتر ما بیحضور ایشان نبوده.
او با ارایه توضیحاتی درباره تقدیرهایی که در نوزدهمین «شب کارگردان» صورت میگیرد، افزود: خوشحالیم در سال قبل به سختی سعی کردیم در کنار دوستانمان بایستیم. هیچ تحمیلی را نپذیریم و با استقلال در جهت عملی کردن نظرات خود بکوشیم. همچنان در کنار تمام هنرمندان تئاتر میایستیم و به ظالم اجازه صفآرایی نمیدهیم چون تئاتر، عرصه حقیقت است.
گیلآبادی یادآوری کرد: سال قبل مدالیوم خانه تئاتر به آتیلا پسیانی اهدا شد که امسال یاد او را گرامی میداریم.
در ادامه تصاویری از آتیلا پسیانی در مراسم سال گذشته این انجمن پخش شد و حاضران به یاد او کف زدند.
سپس احسان حاجیپور ، دبیر برنامه و عضو هیات مدیره انجمن کارگردانان با خوشامدگویی به مهمانان متن اولین لوح تقدیر را که به علی شمس مربوط میشد، ارائه کرد و این تقدیر با حضور صدرالدین زاهد، کارگردان، مترجم و بازیگر باسابقه تئاتر انجام شد.
علی شمس، نمایشنامهنویس و کارگردان تئاتر با تشکر از برگزارکنندگان برنامه آرزو کرد مسیر اتفاقات طور دیگری بچرخد و همه کسانی که به شیوههای گوناگون کار میکنند، بدون هیچ گونه رنج و تبعاتی بتوانند آثار خود را ارائه کنند.
او عنوان کرد که بهتر است برای اینکه برنامه به حاشیه کشیده نشود، سکوت کند.
در ادامه آرش دادگر، عضو هیات مدیره انجمن کارگردانان طی سخنانی درباره علیرضا کوشک جلالی، کارگردان و مدرس تئاتر، متن تقدیرنامه او را خواند و این کارگردان با حضور اصغر همت، تقدیر شد.
کوشک جلالی با تشکر از برگزارکنندگان این برنامه فقط آرزو کرد که برخی خبرهای ناخوشایند را که این روزها می شنویم، دیگر نشویم.
در بخش بعدی، مراسم تقدیر از ژاله علو برپا شد که خودش در برنامه حضور نداشت اما پیامی صوتی را فرستاده بود که پخش شد.
او در این پیام عذرخواهی کرد که به دلیل کسالت، نتوانسته در برنامه شرکت کند و از عشق و علاقهاش به تئاتر و نمایش رادیویی گفت.
او همچنین به پیشینه حضورش در تئاتر و هنرمندانی که با آنان همکاری داشته، اشاره کرد.
علو عنوان کرد که در رادیو نمایشهای بسیاری را کارگردانی کرده و افزود: برایم افتخاری است که توانستم کارهایی انجام دهم که بعد از گذر سالها هنوز به خوبی از آنها یاد میشود. او در پایان شعری از سرودههای خودش را خواند.
سپس محمد رحمانیان، دیگر عضو هیات مدیره انجمن کارگردانان متن تقدیرنامه ژاله علو را خواند و ایرج راد به نمایندگی از علو تقدیرنامه او را دریافت کرد.
او همچنین بخش کوتاهی از نمایشنامه «روزهای رادیو» را که اشارهای به ژاله علو و رقیه چهره آزاد داشت، اجرا کرد.
رحمانیان حضور کوشک جلالی را در تئاتر کشورمان همچون معجزهای خواند که در امر آموزش در استانهای گوناگون و ترجمه و کارگردانی ثابت قدم است و خطاب به او گفت: علیرضای عزیز بمانی برایمان!
هایده حائری ، مدرس تئاتر و دیگر هنرمند حاضر در برنامه از جایگاه تماشاگران گفت: من اعتراض دارم.
او از مردم کشورمان قدردانی کرد که به هنرمندان کشورشان احترام میگذارند و در مراسم تقدیر از آنان شرکت میکنند و گفت: الان احساس کردم جای یک خانم در مراسم تقدیر از خانم علو خالی است. ایشان دوست خیلی صمیمی دو تن از عمههای من بودند؛ خانمها طوسی و عذرا حائری. حیف است که تقدیرنامه خانم علو را دو تن از آقایان دریافت کنند.
او بعد از این سخنان طنزآمیز که با خندههای تماشاگران همراه شد و به دعوت رحمانیان که در دانشکده هنرهای زیبا دانشجویش بوده، روی صحنه رفت و تقدیرنامه علو را دریافت کرد.
رحمانیان نیز در سخنانی از حائری به عنوان یکی از استادان خوب خود یاد کرد که به نوعی، منشأ ساخت فیلم «هامون» شده چون با اجرای اثری از او، داریوش مهرجویی خسرو شکیبائی را برای بازی در «هامون» انتخاب کرده است.
در بخش بعدی، بخشهایی از فیلم زندگی تئاتری اکبر زنجانپور در گفتگو با محمد رحمانیان پخش شد.
سپس محمود دولتآبادی روی صحنه رفت و با تشریح خاطراتی از مهدی فتحی (بازیگر فقید تئاتر) که دوست مشترک خودش و زنجانپور بوده، گفت: ما در آن دوران قدم میزدیم و فکر میکردیم کسانی که کار هنر نمیکنند، چه میکنند.
او ادامه داد: زنجانپور در کنار دیگر دوستان ما سعی کرده هنر بورزد ولی همیشه موانع اجازه نداده این فعالیت چه در ایشان و چه در دیگر دوستان، ادامه پیدا کند.
دولتآبادی افزود: آنچه مایه خرسندی من است، حضور این اجتماع است که به مناسبت دوستی هنرمندان تئاتر تشکیل شده و بسیار گرامی است.
این داستاننویس با سابقه که پیشنیه تئاتری دارد، خاطراتی از دوران مشکلات خودش در تئاتر در سال ۵۳ بیان کرد و افزود: بعد از آن سال، دیگر روی صحنه نرفتم ولی سال ۵۶ پیشنهاد تشکیل سندیکای تئاتر را دادم و در تئاترهای لالهزار به نشان تقدیر از هنرمندان گذشته خود برنامهای تدارک دیدیم اما متاسفانه دیگر آن تئاترها باقی نماند.
دولتآبادی خطاب به حاضران در برنامه افزود: وقتی مهدی فتحی کسل و بیحوصله میشد، برای خودش نقشی میساخت و آن را اجرا میکرد. یعنی لازم نیست حتما چیزی بشود، همین که هستید و سرپا هستید، همین که چنین شبهایی برگزار میشود، یعنی شدن. چیزی در انتظار هنرمند نیست. آرزو میکنم همیشه رونده باشید و وقتی هم خسته میشوید، خستگی از تن دور کنید و دوباره ادامه بدهید.
سپس رحمانیان بار دیگر روی صحنه رفت و با یادآوری خاطراتی از زنجانپور گفت: اولین بار استاد را در «آتش بدون دود» کار نادر ابراهیمی و بعد از آن در فیلم «بیتا» هژیر داریوش و پس از آن در نمایشهای تلویزیونی دیدم.
این نمایشنامهنویس و کارگردان اضافه کرد: اولین مواجهه من با آقای زنجانپور به عنوان کارگردان، اجرای درخشان ایشان از نمایشنامه «همه پسران من» کار آرتور میلر بود که سبب شد راه خودم را به عنوان کارگردان پیدا کنم. صحنههای درخشان این نمایش از یک کلاس درس آموزندهتر بود و هنوز تک تک صحنههای آن را به یاد دارم و بزرگترین تاثیری است که یک اثر هنری و یک کارگردان بر من گذاشته است.
رحمانیان از اجرای نمایش«مروارید» نوشته عزتالله مهرآوران و کار زنجانپور به عنوان دیگر نمایش درخشانی یاد کرد که همچنان تاثیرش بر او باقی مانده و آرزو کرد که سایه زنجانپور همچنان بر سرمان باقی بماند.
در بخش بعدی برنامه، تصاویری خاطرهانگیزی از نمایش «نگاهی از پل» نوشته میلر و کار سمندریان پخش شد که سال ۵۱ اجرا شده است.
سپس مسعود دلخواه، دیگر کارگردان حاضر در برنامه در سخنانی با بیان اینکه مبالغه نمیکند، گفت: تصمیم دارم از دشواری اکبر زنجانپور بودن صحبت کنم چون اکبر زنجانپور بودن، اصلا ساده نیست.
او با یادآوری اولین خاطرههای خود از زنجانپور افزود: نمایشی از رکنالدین خسروی دیدم که زنجانپور و بهروز بقایی در آن بازی میکردند. او در این نمایش بیش از ۲۵ کارکتر را بازی کرد و هنوز صدایش و انرژیاش را که خیلی سریع از نقشی به نقشی میرفت، در ذهنم مانده.
دلخواه با بیان خاطره همکاریاش در نمایش «دایی وانیا» به کارگردانی زنجانپور ادامه داد: یک نفر میتواند بازیگر، کارگردان، دوبلور یا انسان شریفی باشد و همیشه خود اصیلش باشد ولی داشتن همه اینها در یک جا سخت است و اکبر زنجانپور همه اینها را با هم دارد. رفتار او میتواند الگویی باشد برای نسل جوان؛ از دیسیپلین کاریاش تا برخورد یکسان با همه اعضای گروه.
وی خاطرنشان کرد: در نمایش «دایی وانیا» کاریزمایی روی صحنه میدیدم که نظیرش را ندیده بودم. کاریزمای اکبر زنجانپور، از خود بودن اوست و نترس بودن و نقاب به چهره نداشتنش. ما بعد از آن نمایش، در گفتگوهایمان از ابزورد بودن شرایط اجتماعی و تئاتری با هم حرف میزنیم.
دلخواه در پایان سخنانش پیشنهاد کرد یک جایزه بازیگری به اسم اکبر زنجانپور نامگذاری شود و توضیح داد: این نامگذاری تنها به دلیل این نیست که او بازیگر خوبی است بلکه چون انسان شریفی است.
در ادامه، نوید محمدزاده به عنوان نمایندهای از نسل جوان در سخنانی درباره زنجانپور گفت: خجالت میکشم درباره ایشان صحبت کنم.
او خطاب به زنجانپور ادامه داد: استاد خیلی دوستتان دارم. چندی پیش فرصتی شد تا در کنار شما متنی را دورخوانی کنیم. امیدوارم قسمت باشد روی صحنه کنارتان بازی کنم و نفس شما را حس کنم و لذت ببرم و یاد بگیرم. سلامت باشید و سرحال.
در بخش بعدی، شهرام گیلآبادی که مدتها مدیر رادیو بوده، خاطراتی از دوران کاری خود در این رسانه بیان کرد و گفت: هُرم نفس خیلی از بزرگانرادیو بر صورتم نشست که ویژگیهای مشترکی داشتند.
او خاطراتی از بازی زنجانپور در نمایشی از صدرالدین شجره و نیز خاطراتی از احمد آقالو و مهدی فتحی بیان کرد و ادامه داد: ما در رادیو با حکمتهایی مواجه بودیم که یکی از آنها آموزش سینه به سینه بود. امثال زنجانپور، این فضا را ایجاد کردند که حکمت جاری در رادیو، آموزش باشد. چیزی که از این نسل بزرگ عاید من شد، این بود که نظم، توسعه فکری، دانایی و درایت سکوت را میآورد. این آدمها هر چه دارند در طبق اخلاص میگذارند که دیگران قد بکشند چون آنان بخیل نیستند. ماموریت خود را معرفتشناسی و توسعه فکری میدانند. آقای زنجانپور در عالم هنر، یکی از آبروهای زمین است.
در بخش بعدی، پرویز ممنون، دیگر هنرمند پیشکسوت تئاتر که در وین زندگی میکند و دیشب تازه به ایران رسیده، در سخنانی گفت: هنوز گیج راه هستم ولی خوشحالم که در بزرگداشت اکبر شرکت میکنم.
او که استاد زنجانپور بوده ادامه داد: شما از زماناستادی او گفتید و من چند خاطره از زمان دانشجوییاش میگویم. اولین بار که برای مدیریت دانشکده دعوت شدم، نمایشی از بهمن فرسی روی صحنه بود و اکبر نقش اصلی آن را بازی میکرد . فرسی قبل از کارگاه نمایش، کارهای تجربی و غیر متعارف اجرا میکرد. با دیدن بازی اکبر حیرتزده شدم و اگر سال قبل بازی محمد علی کشاورز را ندیده بودم، با دیدن او روی صحنه، ضعف میکردم.
ممنون از زنجانپور در کنار آذر فخر و کیهان رهگذر وبه عنوان یکی از چند دانشجوی محبوب خود یاد کرد و افزود: هرچند اکبر هم سنش به دانشجویان نزدیک بود، هرگز سراغ شعار نمیرفت و در کار خود همیشه جدی بود. او همیشه محترم بود مثل انتظامی. آنان سر کلاس بسیاری استادان میرفتند چون معتقد بودند از هر استادی چیزی یاد میگیرند.
ممنون اضافه کرد: یکی از نقشهای حساس خود را به او سپرد و بعد از آن، استاد راهنمای رسالهاش شدم که اجرای نمایش «ریل» نوشته دولت آبادی بود و با همراهای رضا بابک اجرا کردند. همه کسانی که در کار تئاتر هستند، عاشقاند ولی زنجانپور جدی بود. به همین دلیل وقتی صحبت از بزرگداشت شد، با خودم فکر کردم اگر قرار باشد در بزرگداشت سه چهار تن از دانشجویانم شرکت کنم، حتما یکی از آنان اکبر خواهد بود.
در بخش پایانی، اکبر زنجانپور در میان تشویق حاضران روی صحنه رفت و در شرایطی که همه به احترام او ایستاده بودند، گفت: امشب آنقدر از من تعریف شد که گیج شدم آن ولی این سخنان مسئولیت آدم را زیاد میکند که تماشاگر و هنر را جدی بگیریم. باید حواسمان باشد به چیزهایی که نوشته و خوانده نمیشود. همه این کارها را میکنیم که به فضا برسیم. آنچه کم است، ارتباط نانوشته و ناگفتهای است که هر کس سهم خود را از آن بر میدارد و گذر میکند.
این هنرمند پیشکسوت ادامه داد: وظیفه ماست که سعی کنیم تصویری را که دیده نمیشود، بسازیم و آنچه را شنیده نمیشود، به تماشاگر پیشنهاد بدهیم و این مال زمانی است که کمتر بتوان حرف زد و گفتنیها را گفت.
زنجانپور در پایان گفت: امشب از حوصله و محبت شما هم شرمندهام و هم به خودم میبالم و اینها مسئولیت مرا بیشتر میکند. «ایبسن» میگوید قویترین انسان کسی است که از همه تنهاتر است. بگردیم و تنهاییهای خود را پیدا کنیم.
سپس نشان ویژه خانه تئاتر با حضور پرویز ممنون، صدرالدین زاهد، محمد رحمانیان، محمود دولتآبادی، ایرج راد، اسماعیل خلج، همسر، دختر و نوه زنجانپور، نشان ویژه خانه تئاتر به این هنرمند اهدا شد.
متن تقدیرنامه او را شهرام گیلآبادی خواند و زنجانپور پس از دریافت این نشان گفت: یک عمر دویدهام و امشب جایزه گرفتهام.
اسماعیل خلج که سالها قبل نمایشنامه مشهور «گلدونه خانوم» را نوشته، خاطرهای از زنجانپور بیان کرد و گفت: شبی به من تلفن زد و اجازه گرفت اسم دخترش را گلدونه بگذارد و من هم به او گفتم من هم این اسم را از شخص دیگری گرفتهام و بر نمایشنامهام گذاشتهام.
زنجانپور هم توضیح داد نوهاش که در این مراسم حضور دارد، دختر گلدونه است.
بعد از برگزاری مراسم، تصاویری از مستند اکبر زنجانپور در محوطه باز پارک خانه هنرمندان ایران پخش شد.
در ادامه تصاویر دیگری از این مراسم را میبینید: